الهی از دیار خود ولو شی
زمردم یکصدا آماج هو شی
همی آواره گر دی در بیابون
به چنگ گرگها هاپولی هیپو شی
الهی کاسه چشمت در آیه
وبا دسپاچگی عمرت سر آیه
زبونت لال گرده اون شبی که
به بالینت نکیر و منکر آیه
الهی از دو چشمت کور گردی
به رفتن با عصا مجبور گردی
تنت طاعون کنه سوراخ سوراخ
که مثل لونه ی زنبور گردی
الهی زیر پایت میخ افته
دل و قلوهات به چنگ سیخ افته
چنون تیفوس زنه به زیر لنگت
که لاشه ت به کره ی مریخ افته
الهی گاومیشت، میش بینم
به قبرت شعله ی آتیش بینم
به روی صورت صاف ولطیفت
دو من پشم وسبیل و ریش بینم
الهی گوسفندونت تلف شه
وتک فرزند اهلت ناخلف شه
اگر هم زعفرون کاری به دشتت
تموم حاصلت برگ علف شه
الهی عاقبت از من بتر شی
همی آواره گردی ،در بدر شی
بیایه زلزله در وقت جیشت
به آوار خلا زیر و زبرشی
الهی هم کج وهم کوله گردی
همی وارفته همچون حوله گردی
درون کاخ ودربار زکی خان
به قربون زکی الدوله گردی
الهی دایما توی هچل شی
ز پا لنگ واز دستت مچل شی
همون گیسوی پر پشت و بلندت
بریزه دونه دونه، تا کچل شی
الهی جذب سیم برق گردی
اسیر معضلات شرق گردی
چنون کاخ بزرگی سیت بسازم
که توی فاضلابش غرق گردی
الهی سنگ خروار تو، من شه
لباس ازدواجت هم کفن شه
از این رو می کنم نفرین پیاپی
که از شالوده نسلت قلبکن شه
الهی سخت بد اقبال گردی
همیشه رو، به اضمحلال کردی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر